ستایش

كودكي ها - حسین پناهی
به خانه مي رفت
با كيف و با كلاهي كه بر هوا بود
چيزي دزديدي ؟
مادرش پرسيد
دعوا كردي باز؟
پدرش گفت
و برادرش كيفش را زير و رو مي كرد
به دنبال آن چيز كه در دل پنهان كرده بود
تنها مادربزرگش ديد
گل سرخي را در دست فشرده كتاب هندسه اش
و خنديده بود
1 Comments:
Blogger نوشتار said...
سلام
عجب است وبه هرحال نيك