این روزها روزهای بی حوصله و سر و خمودی دارم
هنوز یاد و خاطره دوست دوران نوجوانیم از ذهن پاک نشده ، همسایه دوره جوانیم داره به اون ملحق می شه و هراز چند گاهی باعث تشویش خاطر و دلزدگی و خمودگی میشه
اصلا این روزها رفاقت ها دیگه مثل قدیم نیست تابع یک قانون و مقررات خاصی شده که باید حتما رعایت بشن
دوطرف برای هم کمتر وقت می ذارن و بعد می خوان ثابت کنن دیگری مقصره و بی وفاست
سراغ همدیگه رو نه به علت دلتنگی که بخاطر اصول و قوانین و مقررات میگیریم
توی اداره اوضاع بهتر از بیرون نیست
شک و دودلی موندن و رفتن-درس خوندن یا بی خیال شدن - روابط ظریف و شکننده وتحلیل های اعصاب خورد کن آینده مبهم
وامهایی پا در هوا و هزار جور بدبختی دیگه اوضاع اینجا رو هم به هم ریخته
عموما وقتی یه همچین اوضایی برام پیش میاید اول دلیلش را تو خودم جستجو میکنم.
اما،
هیچ کس برای تصمیم دل دست دوستی تکان نمی دهد.
قیصر امین پور
نوشتار
s-siahmashgh.blogfa.com
درک می کنم ولی بپذیرید همه با هم داریم از زاویه بدی به این پیکره انسانی نگاه می کنیم