ستایش
حكايتي از مسيح
حكايتي از زبان مسيح نقل مي كند كه بسيار شنيدني است. مي گويند او اين حكايت را بسيار دوست داشت و در موقعيت هاي مختلف آن را بيان مي كرد. حكايت اين است : مردي بود بسيار متمكن و پولدار، روزي به كارگراني براي كار در باغش نياز داشت. بنابراين ، پيشكارش را به ميدان شهر فرستاد تا كارگراني را براي كار اجير كند. پيشكار رفت و همه ي كارگران موجود در ميدان شهر را اجير كرد و آورد و آن ها در باغ به كار مشغول شدند. كارگراني كه آن روز در ميدان نبودند ، اين موضوع را شنيدند و آنها نيز آمدند. روز بعد و روزهاي بعد نيز تعدادي ديگر به جمع كارگران اضافه شدند. گر چه اين كارگران تازه ، غروب بود كه رسيدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نيز استخدام كرد. شبانگاه ، هنگامي كه خورشيد فرو نشسته بود ، او همه ي كارگران را گردآورد و به همه ي آنها دستمزدي يكسان داد. بديهي ست آناني كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : (( اين بي انصافي است. چه مي كنيد ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و بيش از دو ساعت نيست كه كار كرده اند. بعضي ها هم كه چند دقيقه پيش به ما ملحق شدند. آن ها كه اصلاً كاري نكرده اند)). مرد ثروتمند خنديد و گفت : (( به ديگران كاري نداشته باشيد. آيا آنچه كه به خود شما داده ام كم بوده است ؟ )) كارگران يكصدا گفتند : (( نه ، آنچه كه شما به ما پرداخته ايد ، بيش تر از دستمزد معمولي ما نيز بوده است. با وجود اين ، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و كاري نكردند ، همان دستمزدي را بگيرند كه ما گرفته ايم )). مرد دارا گفت : (( من به آنها داده ام زيرا بسيار دارم. من اگر چند برابر اين را نيز بپردازم ، چيزي از دارائي من كم نميشود. من از استغناي خويش مي بخشم. شما نگران اين موضوع نباشيد. شما بيش از توقعتان مزد گرفته ايد پس مقايسه نكنيد. من در ازاي كارشان نيست كه به آنها دستمزد مي دهم ، بلكه مي دهم چون براي دادن و بخشيدن ، بسيار دارم. من از سر بي نيازي ست كه مي بخشم)). مسيح گفت : (( بعضي ها براي رسيدن به خدا سخت مي كوشند. بعضي ها درست دم غروب از راه مي رسند. بعضي ها هم وقتي كار تمام شده است ، پيدايشان مي شود. اما همه به يكسان زير چتر لطف و مرحمت الهي قرار مي گيرند)). شما نميدانيد كه خدا استحقاق بنده را نمي نگرد ، بلكه دارائي خويش را مي نگرد. او به غناي خود نگاه مي كند ، نه به كار ما. از غناي ذات الهي ، جز بهشت نمي شكفد. بايد همين گونه باشد. بهشت ، ظهور بي نيازي و غناي خداوند است.

این روزها روزهای بی حوصله و سر و خمودی دارم

هنوز یاد و خاطره دوست دوران نوجوانیم از ذهن پاک نشده ، همسایه دوره جوانیم داره به اون ملحق می شه و هراز چند گاهی باعث تشویش خاطر و دلزدگی و خمودگی میشه

اصلا این روزها رفاقت ها دیگه مثل قدیم نیست تابع یک قانون و مقررات خاصی شده که باید حتما رعایت بشن

دوطرف برای هم کمتر وقت می ذارن و بعد می خوان ثابت کنن دیگری مقصره و بی وفاست

سراغ همدیگه رو نه به علت دلتنگی که بخاطر اصول و قوانین و مقررات میگیریم

توی اداره اوضاع بهتر از بیرون نیست

شک و دودلی موندن و رفتن-درس خوندن یا بی خیال شدن - روابط ظریف و شکننده وتحلیل های اعصاب خورد کن آینده مبهم

وامهایی پا در هوا و هزار جور بدبختی دیگه اوضاع اینجا رو هم به هم ریخته

تست هوش

باید پس از خواندن سئوال در عرض فقط 5 ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخهای درست شما ضرب در 10 میشود و میزان آی کیو شما را نشان میدهد.
1- بعضی از ماهها 30 روز دارند بعضی 31 روز چند ماه 29 روز دارد؟
2- اگر دکتر به شما 3 قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت 1 قرص بخور چقدر طول میکشد تا تمام قرصها خورده شود؟
3- من ساعت 8 شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟
4- عدد 30 را به نیم تقسیم کنید وعدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟
5- مزرعه داری 17 گوسفند زنده داشت تمام گوسفند هایش به جز 9 تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟
6- اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدامیک را روشن میکنید؟
7- فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک میشود این خرس چه رنگی است؟
8- اگر 2 سیب از 3 سیب بردارین چند سیب دارید؟
9- حضرت موسی از هر حیوان چند تا با خود به کشتی برد؟
10- اگر اتوبوسی را با 43 مسافر از مشهد به سمت تهران برانید و در نیشابور 5 مسافر را پیاده کنید و 7 مسافر جدید را سوار کنید و در دامغان 8 مسافر پیاده و 4 نفر را سوار کنید و سرانجام بعد از 14 ساعت به تهران برسید حالا نام راننده اتوبوس چیست؟

ارزیابی تست براساس تعداد جوابهای نادرست سطح هوش
7تا و بیشتر دانش اموز دبستان
6 تا دانش اموز دبیرستان
5 تا دانشجو
2-3 استاد دانشگاه
1 مدیران ارشد
برای دیدن پاسخ تستها روی صفحه کلیک سمت راست (Right Click ) کنید و گزینه ((Select All)) رو انتخاب کنید।
پاسخ تست ها
1- تمام ماهها حداقل 29 روز را دارند!!!
2- یک ساعت (شما یک قرص را در ساعت 1 و دیگری را درساعت 1 و 30 و بعدی را در ساعت 2 می خورید) !
3- ساعت کوکی نمیتواند شب و روز را تشخیص دهد پس به اولین ساعت 9 که برسد زنگ میزند که ساعت 9 شب است!!!
4- حاصل 70 است ( تقسیم بر نیم معادل ضرب در 2 است)!
5- او 9 گوسفند خواهد داشت!
6- کبریت!!!
7- سفید چون خانه ای که هر چهار دیوارش رو به سمت جنوب پنجره داشته باشد باید در نوک قطب شمال باشد !
8- همان2 سیب!
9- هیچ( حضرت نوح بود نه حضرت موسی)!!!
10- خوب خودتونید دیگه( نام خودتان)!
smsهای رباتیک
1000357 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره یک استخاره برای شما ارسال می شود)

1000359 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره یک آیه قرآن برای شما ارسال می شود)

1000381 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره یک حدیث برای شما ارسال می شود)

1000382 ( با ارسال شماره سوره و آیه مورد نظرمعنی فارسی ان آیه برای شما ارسال می شود)

1000387 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره برای شما ارسال می شود)

1000388 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره فال حافظ برای شما ارسال می شود)

1000392 ( با ارسال نام کشور ساعت آن کشور در همان ساعت برای شما ارسال می شود)

1000394 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره ییک مکان دیدنی به شما معرفی می شود)

1000398 ( با ارسال شماره شبکه ساعت پخش برنامه های ان شبکه برای شما ارسال می شود)

1000380 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره یک جک برای شما ارسال می شود)

1000384 ( با ارسال یک اس ام اس خالی یک دانستی جالب برای شما ارسال می شود)

1000385 ( با ارسال یک اس ام اس خالی یک جک سرکاری برای شما ارسال می شود)

1000386 ( با ارسال یک اس ام اس خالی یک جمله عاشقانه برای شما ارسال می شود)

1000391 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره یک چیستان برای شما ارسال می شود)

1000393 ( با ارسال یک اس ام اس خالی ترین های مختلف برای شما ارسال می شود)

1000399 ( با ارسال یک اس ام اس خالی جدول لیگ برتر برای شما ارسال می شود)

1000430 ( با ارسال یک اس ام اس خالی آخرین بازی های روز دنیا به شما معرفی می شود)

1000431 ( با ارسال یک اس ام اس خالی آخرین نرم افزارهای روز دنیا به شما معرفی می شود)

1000370 ( با ارسال کلمه انگلیسی معادل فارسی آن کلمه برای شما ارسال می شود)

1000395 ( با ارسال یک اس ام اس خالی به این شماره یک پیام سلامتی برای شما ارسال می شود)

1000396 ( با ارسال نام دو شهر فاصله آن دو شهر بر حسب کیلومتر شما ارسال می شود)

چند توصیه
منتظر باش اما معطل نشو।
تحمل کن اما توقف نکن।
قاطع باش اما لجباز نباش।
صریح باش اما گستاخ نباش।
بگو اره اما نگو حتما।
بگو نه اما نگو ابدا.
بانک زمان

- ارزش یک سال را از دانش آموزی بپرس که در امتحانات آخر سال رد شده و قراراست یک سال دیگرکتابهای تکراری را ورق بزند
- ارزش یک ماه را از مادری بپرس که طفل نارسش فقط یک ماه زودتر به دنیا آمده وحالا چکیده ۸ ماه آرزو های طلایی اش زیر چادر اکسیژن تلف شده است।
- ارزش یک هفته را از نویسنده هفته نامه ای بپرس که همه هفته گذشته سرش شلوغ بوده و در آغاز هفته جدید باید گزارشش روی میز سر دبیر باشد।
- ارزش یک ساعت را از دو چشم انتظاری بپرس که برای دیدن هم سر قرار لحظه شماری می کنند।
- ارزش یک دقیقه را از مسافر جا مانده ای بپرس که یک دقیقه پیش قطارش بدون او راه افتاد।
- ارزش یک ثانیه را از کسی بپرس که فقط یک ثانیه ترمزش دیر گرفت و حالا به جسدی کف خیابان خیره شده است।
- ارزش یک صدم ثانیه را از دونده ای بپرس که در المپیک نقره گرفت।
هر دقیقه را مثل گنج ذخیره کن زمان برای کسی صبر نمی کند
يک تست روانشناسي
سئوالي رو که در پايين متن مشاهده مي کنيد يک تست روانشناسي است .
متن را با دقت بخوانيد تک تک کلمات در جواب نهايي تاثير دارند:
...يک زن در مراسم ختم مادر خود ، مردي را مي بيند که قبلا او را نمي شناخت. او با خود انديشيد که اين مرد بسيار جذاب است. او با خود گفت او همان مرد رويايي من است و در همان جا عاشق او مي شود .اما هيچگاه از او تقاضاي شماره نمي کند و ديگر آن مرد را نمي بيند. چند روز بعد او خواهر خود را مي کشد.به نظر شما انگيزه ي او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟چند دقيقه با خود فکر کنيد و پاسخ دهید:
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v
v

و اما پاسخ :آن زن اميد داشت که در مراسم ختم خواهرش شايد ان مرد را دوباره ببیند.اگر توانسته به اين سوال پاسخ صحيح بدهيد احتمالا شما يک بيمار رواني يا psychopath هستيد. يکي از بزرگترين روانشناسان امريکايي اين تست را بر روي افراد زيادي انجام تا به اين نتيجه برسد که چه کساني پاسخ صحيح مي دهند.نکته ي جالب اينکه اکثر قاتل هاي سريالي به راحتي و به سرعت توانستند جواب صحيح بدهند.بنابراين اگر پاسخ شما صحيح بود احتمالا شما يکي از قاتل هاي سريالي آينده خواهيد بود!
آقاى جك، رفته بود استخدام بشود . صورتش را شش تيغه كرده بود و كراوات تازه اش را به گردنش بسته بود و لباس پلو خورى اش را پوشيده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاى مدير شركت جواب بدهد . آقاى مدير شركت، بجاى اينكه مثل نكير و منكر از آقاى جك سين جيم بكند، يك ورقه كاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به يك سئوال پاسخ بدهد . سئوال اين بود : "شما در يك شب بسيار سرد و طوفانى، در جاده اى خلوت رانندگى ميكنيد، ناگهان متوجه ميشويد كه سه نفر در ايستگاه اتوبوس، به انتظار رسيدن اتوبوس، اين پا و آن پا ميكنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه اى هستند .يكى از آنها پير زن بيمارى است كه اگر هر چه زود تر كمكى به او نشود ممكن است همانجا در ايستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند . دومين نفر، صميمى ترين و قديمى ترين دوست شماست كه حتى يك بار شما را از مرگ نجات داده است . و نفر سوم، دختر خانم بسيار زيبايى است كه زن رويايى شماست و شما همواره آرزو داشته ايد او را در كنار خود داشته باشيد . اگر اتومبيل شما فقط يك جاى خالى داشته باشد، شما از ميان اين سه نفر كداميك را سوار ماشين تان مى كنيد؟؟ پيرزن بيمار؟؟ دوست قديمى؟؟ يا آن دختر زيبا را؟؟ جوابى كه آقاى جك به مدير شركت داد، سبب شد تا از ميان دويست نفر متقاضى، برنده شود و به استخدام شركت در آيد. راستى، ميدانيد آقاى جك چه جوابى داد ؟؟ اگر شما جاى او بوديد چه كار ميكرديد ؟؟
و اما پاسخ آقاى جك :
آقاى جك گفت : من سويچ ماشينم را ميدهم به آن دوست قديمى ام تا پير زن بيمار را به بيمارستان برساند، و خود من با آن دختر خانم زيبا در ايستگاه اتوبوس ميمانم تا اتوبوس از راه برسد و ما را سوار كند
شخصیت سنجی
به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را مشاهده بفرمائید
سوال ها:
۱. دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح می کنید؟
آبی تیره، شفاف، سبز، گل‌آلود

۲. کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث

۳. فرض کنید در راهرویی راه می‌روید. دو در را می‌بینید. یکی در 5 قدمی سمت چپ‌تان و دیگری در انتهای راهرو. هر دو در باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است. آیا آن را بر می‌دارید؟

۴. رنگهای روبرو را به ترتیب اولویتی که برایتان دارند بگویید.
قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید

۵. دوست دارید در کدام قسمت کوه باشید؟

۶. در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه‌ای، سیاه یا سفید

۷. توفانی در راه است. کدامیک را انتخاب می‌کنید:
یک اسب یا یک خانه؟
0
0
0
0
پاسخ ها:
1. آبی تیره: شخصیت پیچیده
سبز: آسان گیر و بی‌خیال
شفاف: به سادگی قابل درک
گل‌آلود: آشفته و سردرگم

2. دایره: سعی می‌کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد.
مربع: خودرأی و خودمحور
مثلث: یک دنده و لجباز (اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد. )

3. بله: شما آدم فرصت‌طلبی هستید.
نه: آدم فرصت‌طلبی نیستید.

4. این سوال، اولویتهای شما در زندگی را مشخص می‌کند.
آبی: دوستان/ روابط
سبز: شغل و حرفه
قرمز: شهوت و دلبستگی
سیاه: مرگ
سفید: ازدواج

5. میزان ارتفاعی که انتخاب می‌کنید رابطه مستقیم با میزان جاه‌طلبی شما دارد.

6. قهوه‌ای: فروتن و خاکی
سیاه: غیرقابل پیش‌بینی، سرکش، هیجان‌انگیز
سفید: برتر، مغرور، تاثیرگذار

7. این سوال، اولویتهای شما به هنگام مشکلات را تعیین می‌کند.
اسب: همسر
خانه: فرزندان
تست کوچک روانشناسی
از میان خورشید ، ماه ، دریا و درخت به ترتیب کدام را بیشتر دوست دارید؟
پاسخ را همین پایین ملاحظه کنید.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ تست:
برای تعبیر این تست گفته شده است . خورشید نماد پدر است ، ماه نماد مادر ، دریا به معنی همسر است و درخت به معنی فرزند.
I ran into a stranger as he passed by,
با مردي كه در حال عبور بود برخورد كردم

"Oh excuse me please" was my reply.
معذرت ميخوام

He said, "Please excuse me too;
من هم معذرت ميخوام

I wasn't watching for you."
دقت نكردم

We were very polite, this stranger and I.
ما خيلي مؤدب بوديم ، من و اين غريبه

We went on our way saying good-bye.
خداحافظي كرديم و به راهمان ادامه داديم

But at home a difference is told,
اما در خانه چيزي متفاوت گفته ميشه

How we treat our loved ones, young and old
با آنهايي كه دوست داريم چطور رفتار ميكنيم

Later that day, cooking the evening meal,
كمي بعد آنروز، در حال پختن شام

My son stood beside me very still.
پسرم خيلي آرام كنارم ايستاد

As I turned, I nearly knocked him down.
همينكه برگشتم به او خوردم و تقريبا" انداختمش

"Move out of the way," I said with a frown.
" با اخم گفتم اه!! از سر راهم برو كنار"

He walked away, his little heart broken.
قلب كوچكش شكست و رفت

I didn't realize how harshly I'd spoken.
نفهميدم كه چقدر تند حرف زدم

While I lay awake in bed,
وقتي توي تختم بيدار بودم


God's still small voice came to me and said,
صداي آرام خدا در درونم گفت

"While dealing with a stranger, common courtesy you use,
وقتي با يك غريبه برخورد ميكني ، آداب معمول را رعايت ميكني

But the children you love, you seem to abuse.
اما با بچه اي كه دوست داري بد رفتار ميكني

Go and look on the kitchen floor,
برو به كف آشپزخانه نگاه كن

You'll find some flowers there by the door.
آنجا نزديك در، چند گل پيدا ميكني

Those are the flowers he brought for you.
آنها گلهايي هستند كه او برايت آورده است

He picked them himself: pink, yellow and blue.
خودش آنها را چيده: صورتي و زرد و آبي

He stood very quietly not to spoil the surprise,
آرام ايستاده بود كه سورپريز بكنه

And you never saw the tears that filled his little eyes."
و هرگز اشكايي كه چشماي كوچيكشو پر كرده بود نديدي

By this time, I felt very small,
در اين لحظه احساس حقارت كردم

And now my tears began to fall.
واشكام سرازيرشدند

I quietly went and knelt by his bed;
آرام رفتم و كنار تختش زانو زدم

"Wake up, little one, wake up," I said. "
بيدار شو كوچولو ، بيدار شو

Are these the flowers you picked for me?"
اينا گلهائين كه تو برام چيدي؟

He smiled, "I found 'em, out by the tree.
او خنديد— اونارو كنار درخت پيدا كردم


I picked 'em because they're pretty like you.
ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن

I knew you'd like 'em, especially the bluehtmltag
ميدونستم دوستشون داري ، مخصوصا" آبيه رو

I said, "Son, I'm very sorry for the way I acted today;
گفتم پسرم واقعا" متاسفم از رفتاري كه امروز داشتم

I shouldn't have yelled at you that way."
نميبايست اونطور سرت داد بكشم

He said, "Oh, Mom, that's okay. I love you anyway."
گفت :اشكالي نداره من به هر حال دوستت دارم مامان

I said, "Son, I love you too,
گفتم :من هم دوستت دارم پسرم

And I do like the flowers, especially the blue."
و گلهارو هم دوست دارم ، مخصوصا" آبيه رو

Are you aware that if we died tomorrow, the company that we are working for
Would easily replace us in a matter of days.
But the family we left behind will feel the loss for the rest of their Lives.
And come to think of it, we pour ourselves more into work than to our own
Family an unwise investment indeed, don't you think?
So what is behind the story?
What does the word FAMILY mean to us?

آيا ميدانيد كه اگر فردا بميريد شركتي كه در آن كار ميكنيد به آساني در ظرف يك
روز براي شما جانشيني مي آورد. اما خانواده اي كه به جا ميگذاريد تا آخر عمر
احساس فقدان شما را خواهد كرد.
و به اين فكر كنيد كه ما خود را وقف كارميكنيم و نه خانواده مان .چه سرمايه
گذاري ناعاقلانه اي !! اينطور فكر نميكنيد؟!! پشت اين داستان چه پندي نهفته
است. كلمه " خانواده " يعني
تست روانشناسی
زیگموند فروید
فروید یکی از بارزترین شخصیت های علمی قرن بیستم است. او در 6 ماه مه 1856 به دنیا آمد و در در 23 سپتامبر 1939 از دنیا رفت. او اطریشی بود و از بنیانگذاران دانشکده روانپزشکی. بیشترین شهرت فروید مربوط به کار های او در زمینه روان شناسی تمایلات جنسی، رویا ها و ضمیر نا خود آگاه است. او به عنوان پدر علم روان تحلیل گری شناخته می شود.

این یک تست وانشناسی است که توسط زیگموند فروید طراحی شده.
فرض کنید که در خانه هستید و پنج اتفاق زیر همزمان پیش میاد.
1- تلفن زنگ میزنه
2- بچه تان گریه میکنه.
3-یکی داره در خونه رو می زنه و صداتون میکنه.
4- لباس ها را بیرون روی طناب پین کرده اید و بارون میگیره .
5- شیر آب رو در آشپز خانه باز گذاشتید و آب داره سر ریز میشه.
خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب کدوم کار ها رو انجام میدید، یعنی از شماره ی 1 تا 5 رو با چه اولویتی انجام میدید؟
اولویت های خودتونو تعیین کنید و برای تحلیلش پایین صفحه رو ببینید.
00
000
0000
00000
000000
هر یک از 5 مورد بالا نشون دهنده یکی از جنبه های زندگی شماست.

1- زنگ تلفن، نشونه شغل و کار شماست.
2- گریه بچه، نشون دهنده خانواده است.
3- زنگ در خونه ، نشون دهنده دوستان شماست.
4- لباس ها، نشون دهنده پول هستن.
5- سر رفتن آب، نشون دهنده میل جنسی (Sex ) هستش.

ترتیب انتخاب های شما نشون دهنده اولویت های ذهن شما در زندگیه.
فرصت
توی این دنیا قحطی خیلی چیزها فرا رسیده. از جمله قحطی فرصت. ما توی این دوران چقدر
.
به دیگران فرصت تصمیم گیری می دیم؟ چقدر فرصت اشتباه کردن می دیم؟ چقدر دیگران به
.
ما فرصت اشتباه کردن میدن؟
.
تصمیم گرفتن توی همچین شرایطی خیلی سخته. آدم وقتی می فهمه اجازه اشتباه کردن
.
نداره و هر اشتباهی نابخشودنی خواهد بود و همینطور زمان تصمیم گیری صحیح بسیار
.
اندکه بد جوری مستاصل میشه...........
دوستی در معرفی وبلاگش به عنوان هدفش از وبلاگ نویسی نوشته بود که می خواد تاریخچه تحولات فکریش و بلوغ اندیشه اش رو به صورت روزشمار داشته باشه به نظرم جالب اومد. و اما دوست دیگری می گفت دفتر خاطرات ها معمولا برای نوشتن ناخوشی ها و دل نگرانی ها به کار میان و آدمها وقتی غمگین می شن گوشه عزلتی می جویند و به نوشتن رو می یارن.
امان از وقتی دست نوشته های کسی فقط محدودی خواننده داشته باشه.
امان از وقتی نوشته های خصوصی آدمها خواننده ای داشته باشه.
بی خودی
دارم از آزمونی برمی گردم که شاید تا حالا صدها باردراون شرکت کردم وهربارمردود شدم اما اصلاح نشدم. رویه ای رو در پیش گرفتم که غیر قابل تغییر به نظر می رسه. احساس تهی بودن می کنم. روزمرگی تمام وجودم رو گرفته.
روزمرگی حتی در نوشتن در اندیشیدن در رفتار در کردار و در اراده.
و ترس
امان از این ترس. ترس ازتغییر، ترس از حرکت، ترس از هیچ.
در این لحظات به چیزی نیاز دارم که نمی دانم چیست و نمی دانم در که و در کجا باید بجویم. اما می دانم که در اطرافیانم نمی یابم
.
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است
پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است
.
.
پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند.
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است .
.
.
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!
پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود
.
.
نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید.
خسته ام از این کویر

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر

این هبوط بی دلیل،این سقوط ناگزیر

آسمانِ بی هدف، بادهای بی طرف

ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر!

ای نظارۀ شگفت، ای نگاه ناگهان!

ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر!

آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح

مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان

مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن!

با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی!

دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر

این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها

این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

دست خستۀ مرا، مثل کودکی بگیر!

با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر

از قیصر امین پور


كودكيهايم اتاقي ساده بود

قصه اي دور اجاقي ساده بود

شب كه مي شد نقشها جان مي گرفت

روي سقف ما كه طاقي ساده بود

مي شدم پروانه خوابم مي پريد

خوابهايم اتفاقي ساده بود

زندگي دستي پر از پوچي نبود

بازي ما جفت و طاقي ساده بود

قهر مي كردم به شوق آشتي

عشقهايم اشتياقي ساده بود

ساده بودن عادتي مشكل نبود

سختي نان بود و باقي ساده بود

قيصر امين پور
عطسه نمودی از شخصیت
عطسه یکی از معمولترین اصواتی است که در فصل بهار و در زمان گرده افشانی درختان به گوش می رسد
اما متخصصین رشته زبان اشاره معتقدند نوع عطسه کردن نشانگر شخصیت افراد است
بر اساس گفته پتی وود یکی از این متخصصین بیشتر افراد در طول عمرشان روش عطسه کردن مختص به خود را دارند که با شخصیت آنها مطابقت دارد
این متخصص بر اساس تحقیقی که انجام داده عطسه کنندگان را به چهار دسته کلی تقسیم کرده است
افراد خوب و مهربان
افراد درست و قابل اعتماد
افراد کاری
افراد مشتاق و موثر
افرادی که فقط یک عطسه میکنند در زمره افراد خوب و مهربان هستند
این افراد خون گرم، مفید و حامی دیگران می باشند
افرادی که با صدای بلند عطسه میکنند در زمره افراد کاری به شمارمی آیند
این اشخاص سریع العمل ، قاطع و در نهایت رهبران خوبی هستند
اشخاصی که همیشه به هنگام عطسه کردن با دستمال جلوی بینی خود را میگیرند افراد درست و قابل اعتمادی هستند
این افراد معمولا با دقت، درستکار ، و بسیار منطقی میباشند
آخرین گروه افرادی هستند که با صدای بسیار بلند و خشن و به دفعات عطسه می کنند در زمره افراد مشتاق به شمار می آیند
که این اشخاص دارای جذابیت اجتماعی می باشند و توانائی ایجاد انگیزه و تاثیر گذاری بر دیگران را دارند
بنا به گفته دکتر فردریک لیتل پرفسور دانشگاه بوستون یک الگوی ذاتی برای روش عطسه کردن انسانها وجود دارد که به احتمال زیاد ژنتیکی و موروثی میباشد


امضا


کساني که به طرف عقربه هاي ساعت امضاء مي کنند ،انسانهاي منطقي هستند


کساني که بر عکس عقربه هاي ساعت امضاء مي کنند ،دير منطق را قبول مي کنند و معمولاً غير منطقي هستند


کساني که از خطوط عمودي استفاده مي کنند لجاجت و پافشاري در امور دارند

کساني که از خطوط افقي استفاده مي کنند انسانهاي منظمي هستند


کساني که با فشارامضاء مي کنند ، در کودکي سختي کشيده اند


کساني که پيچيده امضاء مي کنند آدمهاي شکاکي هستند


کساني که در امضاي خود اسم و فاميل مي نويسند خودشان را در فاميل برتر مي دانند


کساني که در امضاي خود فاميل مي نويسند داراي منزلت هستند


کساني که اسمشان را مي نويسند و روي اسمشان خط مي زننداحتمالاً شخصيت خود را نشناخته اند


کساني که به حالت دايره و بيضي امضاء مي کنند ، کساني هستند که مي خواهند به قله برسند

بس است
حال من بد نيست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام

عشق اگر اينست مرتد می شوم
خوب اگر اينست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم! ديگر مسلمانی بس است

درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دريا تلاطم کرده ام
راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟

آه! در شهر شما ياری نبود
قصه هايم را خريداری نبود
خسته ام از قصه های شوم تان
خسته از همدردی مسموم تان

هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه
هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه
هيچ کس اندوه مارا ديد؟ نه
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي جانسوز
هر طرف مي سوزد اين آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو مي دوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خسته ي سوزان
مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي بي رحم
همچنان مي سوزد اين آتش
نقشهايي را كه من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و ديوار
در شب رسواي بي ساحل
واي بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هايي را كه پروردم به دشواري
در دهان گود گلدانها
روزهاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذيانه خنده هاي فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه اين مشبك شب
من به هر سو مي دوم ، گريان
گريان ازين بيداد
مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد
واي بر من ، همچنان مي سوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
و آنچه دارد منظر و ايوان
من به دستان پر از تاول
اين طرف را مي كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخيزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان ، كه مي داند كه بود من شود نابود
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر
واي ، آيا هيچ سر بر مي كنند از خواب
مهربان همسايگانم از پي امداد ؟
سوزدم اين آتش بيدادگر بنياد
مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد
(( مهدی اخوان ثالث))
دو راهب که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفرمیکردند. سر راه خود دختری را دیدند که در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی راهبان نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آنها تقاضای کمک کرد. یکی از راهبان بلادرنگ دخترک را برداشت و از رودخانه گذراند. راهبان به راه ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودندتا به مقصد رسیدند.در این هنگام راهب دوم که ساعتها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:"دوست عزیز"ما راهبان نباید به جنس لطیف نزدیک شویم تماس با جنس لطیف بر خلاف عقاید ومقررات مکتب ماست.در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه گذراندی.راهب اولی با خونسردی وحالتی بی تفاوت پاسخ داد: من دخترک را همانجا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی

كودكي ها - حسین پناهی
به خانه مي رفت
با كيف و با كلاهي كه بر هوا بود
چيزي دزديدي ؟
مادرش پرسيد
دعوا كردي باز؟
پدرش گفت
و برادرش كيفش را زير و رو مي كرد
به دنبال آن چيز كه در دل پنهان كرده بود
تنها مادربزرگش ديد
گل سرخي را در دست فشرده كتاب هندسه اش
و خنديده بود
I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me
خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم اين يعني او زنده و سالم در كنار من خوابيده است
----------------------------
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive
.خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام
-----------------------------
I am thankful for being sick once in a while , because it reminds me that I am healthy most of the time
.خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم
-----------------------------
I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have beloved ones to buy gifts for
خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم




( سخنانی از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم
سه امر، شایسته توجه خردمند است: بهبودی زندگانی، توشه ی آخرت، عیش حلال
با خانواده ی خود به سر بردن از گوشه ی مسجد گرفتن، نزد خداوند پسندیده تر است
نفرین باد بر کسی که بار خود را به دوش دیگران بگذارد
خردمندترین مردم کسی است که با دیگران بهتر بسازد
دست یکدیگر را به دوستی بفشارد که کینه را از دل می برد
نشانه ی خشنودی خدا از مردمی، ارزانی قیمت ها و عدالت حکومت آنهاست
دل نوشته

این یک شروع فی البداهه نیست، یک راه جدیدی است برای بیان دل نوشته هایی که زین پیشتر به انحاء مختلف بیان شده است و این بار با این روش امتحان می شود. برای اولین بار به شکل یک راوی درآمدم ، چرا که شرایط چنین اقتضا می نمود. گوشی داشتم که پس از او دیگر چنین گوش شنوایی نیافتم. گوشی که فقط می شنید، نمی پرسید،هرگاه به زبان بدل می گردید چز به تائید و تمجید نمی گفت، هنوز گاهی، فقط گاهی، افسوس سرنوشتش را می خورم، افسوس نحوه قدردانی من از یکرنگی و با صفائیش. گوشم را چنان شنوا یافتم که تعمیمش دادم به دو نفر، اما این تصمیم یک اشتباه محض بود چراکه گوش دوم هیچگاه همانند گوش اول نبود، زبان داشت، فکر هم داشت، استنادهم می کرد. بنابرین مدت زیادی نگذشت که از یک گوش به یک زبان بدل گردید و حرف دل به حرف عقل بدل گردید و ضایع شد چرا که هیچ سنخیتی در میان نبود. اما بار دوم، در دومین آزمون اینچنینی زندگی نوشتن انتخاب گردید، نوشتنی که هیچگاه سرانجام خوبی نداشت؛ حرفهای دلم، فقط حرفهای دلم بود، در دنیای بیرون هیچ منبع و ماخذی نداشت؛ نوشته های دفترچه خاکستری رنگی که بر روی اجاق گاز خانه مان به خاکستر بدل گردید تا اشکهای چشمی را نگه دارد؛ امان که هیچ مصداقی نداشت، هیچ کدام حقیقت نبودند؛ حقیقت؛ من با حقیقت بیگانه بودم هنوز هم هستم اما چگونه می توانستم بگویم که نوشته های پر احساسم حقیقت نیستند، که من فقط یک داستانسرایم، اما یک حرفه ای. در آن سالهای تحصیل آنقدر بر اندیشه و رویا ممارست نمودم که خودم نیز رؤیاهایم را باور کرده بودم، در این روزگار گاهی حسرت آن روزها را می خورم اما چه فایده، به واقع من اصلا در آن دوران نبوده ام، من خواب بودم. خواب. یک خواب سنگین و شیرین. به هر حال در دومین آزمون هم جز مردودی نصیبمان نشد. از دو مرحله قبل دو خاطره بد در ذهن دو عزیز باقی گذاشتم و درس گرفتم، درس عبرت. چگونه؟؟ یاد گرفتم که چاپلوسی کنم، برای دیگران بنویسم نه برای دلم، حرف مزدورانه بنویسم نه حقیقت. این بار نیز شروع کردم در یک دفترچه آبی. نوع نوشتن و گفتن واندیشیدن در روزگار دفترچه آبی متفاوت بود. این بار حتی ناراحتی ها و دلخوشی ها را بایستی رنگ و لعاب می دادم. چرا که خواننده داشت و خاطر خواننده اش هم عزیز بود و گرامی. مدت زیادی نتوانستم این وضع را تحمل کنم، ننوشتن بهتر بود از این چنین نوشتن. لحظات قلم فرسایی من لحظات یگانه تنهایی و حقیقت بود و با چاپلوسی و سالوسی جور نبود. پس این بار هم به ناچار راه را عوض کرده راه دیگری انتخاب نمودم. Word و البته با Password. راه جالبی بود، استفاده از تکنولوژی. اما باز هم هراسی موهوم بر روی رؤیاهایم ، بر روی دلم سایه افکنده بود، بالاخره تا کی این Password یک رمز و راز باقی می ماند. البته قبل از اینکه این هراس بر روحم مستولی شود، مشکلات عدیده تکنولوژی فعلی چاره ساز شدند و یک اشکال جزیی سخت افزاری تلاشهایم را بی ثمر گذاشت و نوشته هایم به درک واصل گشتند. و اما این راه . . . . تا چه پیش آید؟!؟؟